روزگاریست همه عرض بدن میخواهند
همه از دوست فقط چشم و دهن میخواهند
دیو هستند ولی مثل پری میپوشند
گرگهایی که لباس پدری میپوشند
آنچه دیدند به مقیاس نظر میسنجند
عشق را همه با دور کمر میسنجند
خب طبیعی ست که یک روزه به پایان برسد
عشقهایی که سر پیچ خیابان برسد
سلامـــ به همه دوستان گل و بازدید کنندگان این وبلاگ
یه مسابقه ای
در نظر گرفتم که بر اساس این متن اگه هر کسی بتونه بهترین جمله و زیبا
ترین جمله رو بگه از بینشون سه جمله انتخاب میشه و توی همین وبلاگ رای
گیری میشه .
هر کسی که بیشتر رای بیاره به عنوان برنده حساب میشه .
و جایزه که به مبلغ .... میباشد بهش داده میشه یا به شماره حساب که میدین واریز میشه یا کارت شارژ داده میشه. چه همراه چه ایرانسل
متن اینه :
اگه یه خودکار داشتی که فقط به اندازه یه کلمه جوهر داشت با اون چی مینوشتی؟؟
پس بدو تو نظرات جملهای زیباتونو بگین
(فقط فراموش نکنین که حتما یا آدرس میل یا وبلاگتونو برای اطلاع و تشکر از حضورت تو مسابقه بزارین )
ممنون
سیاستمدار
یک سیاستمدار کسی است که می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید. مشاور
یک مشاور کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است. حسابدار
یک حسابدار کسی است که قیمت هر چیز را می داند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند. بانکدار
یک بانکدار کسی است که هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را دوباره می خواهد. اقتصاددانیک اقتصاددان کسی است که فردا خواهد فهمید چرا چیزهایی که دیروز پیش بینی کرده بود امروز اتفاق نیفتاد.
روزنامه نگار
یک
روزنامه نگار کسی است که %50 از وقتش به نگفتن چیزهایی که می داند می گذرد
و %50 بقیه وقتش به صحبت کردن در مورد چیزهایی که نمی داند. ریاضیدان
یک ریاضیدان مرد کوری است که در یک اتاق تاریک بدنبال گربه سیاهی می گردد که آنجا نیست. فیلسوف
یک فیلسوف کسی است که برای عده ای که خوابند حرف می زند. روانشناس
یک روانشناس کسی است که از شما پول می گیرد تا سوالاتی را بپرسد که همسرتان مجانی از شما می پرسد. جامعه شناس
یک جامعه شناس کسی است که وقتی ماشین خوشگلی از خیابان رد می شود و همه مردم به آن نگاه می کنند، او به مردم نگاه می کند. هنرمند مدرنیک
هنرمند مدرن کسی است که رنگ را بر روی بوم می پاشد و با پارچه ای آن را
بهم می زند و سپس پارچه را در معرض تماشای هنردوستان می گذارد.
برنامه نویس
یک برنامه نویس کسی است که مشکلی که از وجودش بی خبر بودید را به روشی که نمی فهمید حل می کند. مسئول فروش
یک مسئول فروش کسی است که کاری ندارد که کار چیست فقط به دنبال فروش کردن است. مدیر
یک
مدیر کسی است که می خواهد هر چه سریعتر کارهای محول شده به خودش را بین
دیگران تقسیم کند و وقتی کاری خراب شد به دنبال کسی باشد که به گردن او
بیاندازد.
پسر : سلام عزیزم !! دختر : خفه شو !! پسر :یه چی بگم !!! (( لطفآ )) دختر : خفه شو !! پسر :با من ازدواج کن !!! دختر : جدی میگی !!!!!!!!!! پسر : خفه شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو !!!!!!!!!!!
دختر : زحر ما , خفه شو !!
پسر : خانمی اجازه هست من رو مخ شما کار کنم !!
دختر : خفه شو !! عوضی !!
پسر : دستت درد نکه , چه با ادب !!!
دختر : خفه شو !!
پسر : عزیز ساعت چنده ؟؟
دختر : خفه شو !!
پسر : دیگه دوستم نداری ؟؟
دختر : خفه شو !!
پسر : تو بم قلبم زلزله اومده !!! کمکم میکنی ؟؟
دختر : خفه شو !!
پسر : حتی یه لحظه , یه لحظه پیشم بمون !!
دختر : خفه شو !!
پسر : مگه دوستم نداری ؟؟ پس چرا تنهام می زاری ؟؟
دختر : خفه شو !!
پسر : I LOVE YOU
دختر : خفه شو !!
پسر : بی وفا دیگه دوستم نداری ؟؟
دختر : خفه شو !!
پسر : شماره تلفنت را میدی ؟؟
دختر : خفه شــــــ ــــــــو !!
پسر : ID چی ؟؟ اونم نمیدی ؟؟
دختر : خفه شــــــــــو !!پسر : یعنی اصلآ دوستم نداری ؟؟
استاد: وقتی بزرگ شوی چه میکنی ؟ شاگرد: عروسیاستاد: نخیر منظورم اینست که چکاره میشوی ؟شاگرد: داماداستاد: منظورم اینست وقتی بزرگ شوی چه میکنی ؟ شاگرد: زن میگیرماستاد: احمق ، وقتی بزرگ شوی برای پدر و مادرت چه میکنی ؟ شاگرد: عروس میارماستاد: لعنتی ، پدر و مادرت در آینده از تو چی میخواهد ؟شاگرد : نوه