باران مطالب

...اینجا هر چیزی میتونه باشه...

باران مطالب

...اینجا هر چیزی میتونه باشه...

از 3 نفر هرگز متنفر نباش :
فروردینی ها، مهری‌ها، اسفندی ها
... چـون بهتـرینن


3 نفر رو هرگز نرنجون:
اردیبهشتی ها ، تیری ها ، دی ـی ها
... چـون صادقن


3 نفر رو هیچوقت نذار از زندگیت برن:
شهریوری‌ ها ، آذری‌ ها ،آبانی ها
... چـون به درد دلت گوش میدن


3 نفر رو هرگز از دست نده:
مرداد ـی ها ، خرداد ـی ها ، بهمن ـی ها
... چـون دوست ِ واقعی اند

 این دعا را منتشر کنید و ببینید چطور غمهایتان از بین میرود ((سبحان الله یا فارج الهم و یا کاشف الغم فرج همی و یسر امری و ارحم ضعفی و قله حیلتی و ارزقنی من حیث لا احتسب یارب العالمین )) حضرت (ص) فرمودند هر کسی مردم را از این دعا با خبر کند درگرفتاریش گشایش پیدا میکند

هرگاه از شدت تنهایی ،به سرم هوس اعتمادی دوباره می زند ،

خنجر خیانتی را که در پشتم فرو رفته

در می آورم ، می بوسمش ،

اندکی نمک به رویش میپاشم

دوباره بر سرجایش می گذارم ،

از قول من به آن لعنتی بگویید ،

" خیالش تخت " ...

من دیوانه هنوز ، به خنجرش هم وفادارم


خال مه رویان سیاه و دانه ی فلفل سیاه
هر دو جان سوزند اما این کجا و آن کجا


پیرمرد در زیر بار و دختری در زیر یار
هر دو نالانند اما این کجا و آن کجا


مرده ای در آب غسل و دختری در آب حوض
هر دو عریانند اما این کجا و آن کجا

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند

معنی کور شدن را گره ها می فهمند


سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین

قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند


یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن

چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند


آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا

مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند


نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا

قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند


صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو ،

یا دل از ماندن تو سیر شود بعد برو ،

خواب دیدی که دل دست به دامان تو شد ، تو بمان خواب تو تعبیر شود بعد برو ،

لحظه ای باد تو را خواند که با او بروی ، تو بمان تا به یقین دیر شود بعد برو ،

صبر کن عشق زمینگیر شود بعد برو ،

یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو ،

تو اگر کوچ کنی بغض خدا می شکند ، تو بمان گریه به زنجیر شود بعد برو

مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به  او گفت : 
-  می  خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید :   

-   نام دختر چیست ؟   مرد جوان گفت :


-   نامش سامانتا است و  در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید  و گفت :


-  من متاسفم به جهت  این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج  کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی  به مادرت نگو . مرد جوان نام سه دختر دیگر را  آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با  ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت :


-  مادر من می خواهم  ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او  خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت :   


-  نگران نباش پسرم .  تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی .  چون تو پسر او نیستی . . . !

خیانت

مرا بازیچه خود ساخت چون موسی که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را
  

 

خیانت قصه تلخی است اما از که می نالم
خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را
  

 

نسیم وصل وقتی بوی گل می داد حس کردم

که این دیوانه پرپر می کند یک روز گل ها را  

 

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
نباید بی وفایی دید نیرنگ زلیخا را
    

 

کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست
چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را
  

 

نمی دانم چه افسونی گریبان گیر مجنون است
که وحشی می کند چشمانش آهوان صحرا را
  

 

چه خواهد کرد با ما عشق پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده‌تر کردی معما را