باران مطالب

...اینجا هر چیزی میتونه باشه...

باران مطالب

...اینجا هر چیزی میتونه باشه...

تیکه کلام

شخصی تکیه کلامش ((نه چندان)) بود .روزی دوستش از او پرسید: حال و احوالت چطور است؟

گفت :خوب است اما نه چندان.

پرسید :چطور مگر؟

گفت: خب در این مدت عیالوار شدم و زن گرفتم.

گفت: این که خوش است.

گفت:بله اما نه چندان چون عیالم بد ترکیب و زشت است. اگر چه بیست میلیون هم

با خود جهیزیه آورده.

گفت:خب پس این پول جای بدی قیافه اش بوده.

گفت: بله اما نه چندان.چون با آن پول یک گله گوسفند خریدیم که تمامشان مریض

شدند و مردند.

گفت: ای بابا ! پس اتفاق بدی افتاده.

گفت: بله اما نه چندان زیرا پوست همان گوسفند های مرده را فروختم و منفعت

زیادی بردم.

گفت: پس بد هم نبوده.

گفت: بله اما نه چندان چون پولها تماما اسکناس بود که در خانه گذاشته بودم از قضا

حریقی واقع شد و تمام پولها با خانه سوخت.

دوستش گفت: پس اتفاق خیلی خیلی ناجوری  بوده.

گفت: بله نه چندان چون عیالم هم در همان آتش سوزی سوخت و خیالم راحت شد.

نظرات 1 + ارسال نظر
پرستو یکشنبه 27 شهریور 1390 ساعت 17:44 http://www.mehrabeeshgh.blogsky.com

سلامــــــــــــــــ
اره امروز زیاد نیمدم
دیه گفتم امروز بیشترین وقتمو واسه شوملم بزارم

۱۳ تا فعلا که جلو هستم تا خدا چی بخاد و دوستان چطوری همراهی کنن

راستیـــــــــــــــــ در رابطه با زن داداش شوخیدم بابا زود هنوز میدونم برو ادامه بده درس و برو دانشگاه کلی خوش باش داداش .زن بگیری ایناها یکی مثل من همش سر محراب غر میزنم (نه من اصلانم غر نمیزنم)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد