باران مطالب

...اینجا هر چیزی میتونه باشه...

باران مطالب

...اینجا هر چیزی میتونه باشه...

دختر یا پسر !!!؟

اینم از یه لباسشویی تمام اتوماتیک !!!!!

دختر خانوما ناراحت نشن فقط یه شوخیه !!!

اینم از یه کسیه بوکس مدل ۲۰۱۱ !!!!!

نظر یادتون نره !!!

تصویر سه بعدی روی دیوار!!!

تصاویر زیبای سه بعدی روی دیوار

توصیه میکنم حتما ببینید

خیلی باحالن

برو ادامه مطلب ...

ادامه مطلب ...

بحران شوهر !!!

بحران شوهر برای یک میلیون دختر !!! 

۲۰ نکته برای عزیز تر شدن شما نزد دیگران!

۱-سلام دادن را تو آغاز کن زیرا سلام موجب اطمینان طرف مقابل می شود.


۲-تبسم کن زیرا تبسم طرف مقابل را سحر می کند و قلبش را می نوازد.


۳-به طرف مقابل خود اهمیت ده و از او تقدیر کن و با مردم آنگونه برخورد کن که دوست داری با تو برخود کنند.

ادامه مطلب ...

تصاویر دیدنی از یک لحظه به ظاهر عاشقانه !

جنبه نداری تو ادامه مطلب نروووووووووووو...!!

ادامه مطلب ...

تشبیه حرکات مختلف دخترها

وقتی که مهربونن ---------- مثل یه خرگوش ملوس دوست داشتنین

وقتی که اعصبانی میشن ---------- مثل دیونه ها میشن دیگه نمیشه رفت سمتشون

وقتی غر میزنن --------- مثل مگس میرن رو اعصابت

وقتی که ناز میکنن ---------- مثل یه بچه نق نقو اعصابتو خورد میکنن

وقتی که دروغ میگن --------- قیافشون شبیه سوسک میشه

وقتی ناراحت میشن ---------- مثل یه گنجشک تیر خورده دلسوز میشن

وقتی خوشحال میشن -------- مثل کانگورو اینور اونور میپرن

وقتی جیغ میزنن --------- مثل یه سوزن که بهت میزنن از جا میپری

وقتی که بترسن --------- مثل موش سریع یه جا قایم میشن

وقتی خجالت بکشن (البته اگه بکشن) ------- مثل لبو قرمز میشن

وقتی که حرف میزنن -------- مثل رادیو خراب باید بزنی تو سرش تا قطع شه

وقتی که گریه میکنن ------------ مثل بچه های شیش ماهه حتما باید نازش کنی تا آروم شه

وقتی که هیچ کاری نمیکننو یه جا میشینن مثل یه قاب عکس که زیاد نگاش میکنی خسته میشی

 

و در آخر  وقتی سیریش میشن------مث کنه میچسبن به ادم

حالگیری دخترها از پسرها

- دختر های عزیز اگر دانشجو هستید و تقاضای جزوه از شما زیاد است به پسرها قول بدهید که جزوه را روز قبل امتحان به دست شان میرسانید وحال با خیال راحت میتوانید روز قبل امتحان به دانشگاه نیایید.

2- اگر پسری شماره ازتون خواست با متانت کامل شماره برادر گرامیتان را بدهید و بگویید منتظر تماس هستید.( البته اگه برادرتان از اهالی محترم لات های سر کوچه باشه نتیجه جالب تری عاید پسر خواهد شد)

3- اگر در حال رانندگی هستید و پسری ازتون سبقت گرفت تا بهتون ثابت کنه رالی کار میکنه و بهتون گفت :رانندگی کار ما شیرمرد هاست نه شما ها.

شما میتونین بزنین رو گاز و به ماشین طرف نزدیک بشین و علاوه بر این که دستتون رو روی بوق گذاشتین از انتهای حنجره ی مبارکتان یک جیغی بکشید که تن جد محترم پسره هم در گور بلرزه و بلند بگویید مگه خودت خواهر مادر نداری؟ ای مردم بیاین منو از دست این شیاد نجات بدین.

این موقع هست که پسره کلا واژه ی شیر رو از ذهنش واسه ی همیشه محو میکنه و به دنبال یه سوراخ موش میگرده.

4- اگه یه پسری ازتون خواستگاری کرد دو حالت پیش میاد :

الف-اگه از پسره خوشتون میاد که دیگه خودتون بلدین چیکار کنین (در محدوده ی این بحث نمی گنجه)

ب-اگه از پسره خوشتون نمیاد بهش بگین شماره و ادرستون روبدین تا شوهر سابقم رو واسه تحقیق بفرستم خدمتتون(قیافش اینجا خیلی دیدنیه)

5- سعی کنید در یه رشته مثلا کوهنوردی تبحرلازم رو کسب کنید و با نامزدتان به کوه رفته و بهش بگویید:اگه منو دوست داری باید اول به قله کوه برسی

باور کنید تلاشش واسه بالا رفتن از کوه و جلو زدن از شما خیلی دیدنیه(به خصوص اگه وزنش هم بالا باشه)

6- یه سوال فوق العاده سخت و گیج کننده رو پیدا کنید و به هم کلاسی پسرتان نشان دهید و به او بگویید :از اونجایی که شما از بقیه هوش بالاتری دارین میشه این مساله رو واسم حل کنید(با لحنی معصومانه)

اینجاست که پسره سرخ و سفید میشه و با راه حل های عجیب و غریب والبته اشتباه تن انیشتین و داروین و مندل و ....روتوی قبر میلرزونه ,اخرشم با کمال تاسف اعتراف میکنه که بلد نیست.

قیمت معجزه

وقتی سارا دخترک هشت ساله ای بود، شنید که پدر ومادرش درباره برادر کوچکترش صحبت می کنند. فهمید برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط می تواند پسرمان را نجات دهد.

  

     

بعد آهسته از در عقبی خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت. جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش شلوغ تر از آن بود که متوجه بچه ای هشت ساله شود. دخترک پاهایش را به هم می زد و سرفه می کرد، ولی داروساز توجهی نمی کرد، بالاخره حوصله سارا سر رفت و سکه ها را محکم روی شیشه پیشخوان ریخت.
 

داروساز جا خورد، رو به دخترک کرد و گفت: چه می خواهی؟

دخترک جواب داد: برادرم خیلی مریض است، می خواهم معجزه بخرم.

داروساز با تعجب پرسید: ببخشید؟!!  

دختـرک توضیح داد: برادر کوچک من، داخل سـرش چیزی رفته و بابایم می گویـد که فقط معجـزه می تواند او را نجات دهد، من هم می خواهم معجزه بخرم، قیمتش چقدر است؟

داروساز گفت: متاسفم دخترجان، ولی ما اینجا معجزه نمی فروشیم.

چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت: شما را به خدا، او خیلی مریض است، بابایم پول ندارد تا معجزه بخرد این هم تمام پول من است، من کجا می توانم معجزه بخرم؟


 
 دکتر لبخندی زد و گفت: پنج دلار بود که پرداخت شد .
فردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسرک با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت.

پس از جراحی، پدر نزد دکتـر رفت و گفت: از شما متشکـرم، نجات پسرم یک معجـزه واقعـی بود، می خواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت کنم؟ مردی که گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت، از دخترک پرسید: چقدر پول داری؟
دخترک پول ها را کف دستش ریخت و به مرد نشان داد. مرد لبخنـدی زد و گفت: آه چه جالب، فکـر می کنم این پول برای خرید معجزه برادرت کافی باشد!
بعد به آرامی دست او را گرفت و گفت: من می خواهم برادر و والدینت را ببینم، فکر می کنم معجزه برادرت پیش من باشد.
آن مرد ، دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شیکاگو بود.    سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت، قلک کوچکش را درآورد. قلک را شکست، سکه ها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد، فقط 5 دلار.

ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نه پَ (ته خنده)



توضیح خواصی نداره فقط بخندیــــــــــــــــــــــــــــــــــم . ها هـا هــا

ادامه مطلب ...